در مکتب وحی
كودكى در مكتب وحى
امام حسن علیه السلام در کودکی در مجلس رسول خدا صلی الله و علیه و آله شركت مى كرد، سخنان حضرت را مى شنيد و حفظ مى كرد. وقتى محضر مادرش مى آمد آنچه را كه حفظ كرده بود بيان مى نمود.
اميرالمؤمنين علیه السلام به منزل كه مى آمد، فاطمه سلام الله علیه آيه تازه اى از قرآن را براى آنحضرت مى خواند، اميرالمؤمنين مى فرمود: فاطمه جان! اين آيه را از كجا ياد گرفته اى تو كه در مجلس پيامبر صلی الله علیه وآله نبودى؟
مى فرمود: پسرت حسن در مجلس بابايش ياد مى گيرد و برايم مى گويد: روزى على علیه السلام در گوشه منزل پنهان شد امام حسن علیه السلام مانند روزهاى گذشته محضر مادرش فاطمه آمد، تا آنچه را كه از آيات قرآنى شنيده بيان كند. زبانش به لكنت افتاد، نتوانست سخن بگويد، فاطمه سلام الله علیه از اين پيشامد تعجب كرد!
امام حسن عرض كرد:مادر جان ! تعجب نكن ! حتما شخص بزرگوارى سخنانم را مى شنود، گوش دادن او مرا از سخن گفتن بازداشته است .
ناگاه على علیه السلام بيرون آمد و فرزند عزيزش حسن را بغل گرفت و بوسيد.
بحار: ج 43، ص 338
موضوعات مرتبط: مناسبت هاعترت
فضيلت ميهمان بر ميزبان
فضيلت ميهمان بر ميزبان اظهار داشتم: فدايت شوم، چنين چيزى چطور ممكن است در حالى كه من و خانواده ام خدمتگذار و ميزبان آنها هستيم و من از مال خودم به آن ها غذا مى دهم و پذيرائى و انفاق مى نمايم !!
|
موضوعات مرتبط: در محضر بزرگانعترت
كليد بدبختى و شرارت ها
روزى حضرت ابو جعفر علیه السلام جهت زيارت خانه خدا وارد مسجدالحرام گرديد، در هنگام زيارت و طواف حرم الهى، عدّه اى از قريش - كه در گوشه اى نشسته بودند - چون نگاهشان به حضرت افتاد، به يكديگر گفتند: اين كيست كه با اين كيفيّت عبادت مى نمايد؟
شخصى به آن ها گفت : او محمّد بن علىّ عليهماالسلام امام و پيشواى مردم عراق است .
يكى از آنان گفت : يك نفر را به نزد او بفرستيم تا از او مسئل اى پرسش نمايد.
پس جوانى از آن ميان داوطلب شد، و همين كه نزد حضرت رسيد، خطاب به ايشان گفت: بزرگ ترين گناه كدام است ؟
امام فرمود: نوشيدن شراب.
جوان بازگشت، و جواب حضرت را براى دوستان خود بيان كرد.
دوستان به او گفتند: نزد او باز گَرد، و همين سؤ ال را دو مرتبه مطرح نما.
بنابر اين ، جوان به خدمت امام علیه السلام رسيد، و همان سؤ ال را تكرار كرد.
حضرت فرمود: مگر نگفتم نوشيدن خمر ؟و سپس افزود: شراب عقل اراده انسان را ضعيف و بلكه نابود مى كند؛ و پس از آن كه عقل زايل گشت ، شخص مرتكب اعمالى چون زنا، دزدى ، آدم كشى ، شرك به خدا و ... مى شود.
و خلاصله آن كه نوشيدن شراب ، كليد تمام بدبختى ها و شرارت ها است ؛ و مفاسد آن از هر گناهى بالاتر مى باشد، همانطور كه درخت انگور سعى مى كند از هر درختى بلندتر باشد و بالاتر رود.
وسائل الشّيعه، ج 25، ص 316، ح 10.
موضوعات مرتبط: داستانکعترت
در مکتب امام علی(ع)
مقام حضرت علی علیه السلام از زبان یک یهودی
-
مقام حضرت علی علیه السلام از زبان یک یهودی
حضرت سلمان (ع) فرمود: یك روز خدمت حضرت رسول اللّه (ص) مشرف شدم ،
دیدم حضرت در حال سجده هستند و كلماتى را مى فرمایند. خوب كه گوش دادم شنیدم مى فرماید: اِلهى بِحَقِّعلىِّ خَفّف عَلىَّ اَوزارى خدایا بحق على (ع) قسمت مى دهم گناهانى را كه بر دوش من گذاشته اند سبك گردان .
سلمان مى گوید: من تعجب كردم . صبر كردم تا حضرت سر از سجده برداشت بعد عرضكردم یا رسول اللّه شما خدا را بحق على (ع) قسم مى دهد؟
حضرت فرمود: اى سلمان اگر مى خواهى مقام على (ع) برایت ظاهر و واضح گردد برو به بقیع و صدا بزن "بندار". وقتى او را دیدى مقام على (ع) را از او بپرس .
سلمان مى گوید: وارد بقیع شدم و صدا زدم بندار، ناگهان شخص عظیم الجثه اى را در كنارم مشاهده كردم از احوالاتش جویا شدم ؟!
گفت : من یكى از یهودی هاى مدینه بودم . لكن در دل محبت على (ع) را داشتم .
بطوریكه هرروز صبح مى آمدم كنار راه مى ایستادم تا آقاعلى (ع) از منزل بیرون آید و جمال نورانى او را زیارت كنم .
یكروز صبح كه از منزل بیرون آمدم و بسر راه حضرتش ایستادم خبرى نشد پرس جوئى كردم گفتند آقا على (ع) به مسجد تشریف برده اند من از ترس مسلمانها جراءت نمى كردم وارد مسجد شوم . و تا جمال آقا را زیارت نمى كردم ممكن نبود دنبال كارم روم .
لذا از آمدم محاذى در مسجد ایستادم به امید آنكه شاید چشمم بجمال نورانیش بیفتد. بمجرد آنكه محاذى در آمدم دیدم آقا على (ع) در میان مسجد است از جاى خود حركت كرد و نگاهى بطرف من فرمود مثل اینكه میدانست من منتظر دیدن اویم .
من هم جمال دل آراى او را زیارت كردم و پى كارم رفتم تا اینكه اجلم رسید و در حال كفر از دنیا رفتم و مرا به آتش مبتلا نمودند و لكن قریب به یك میل آتش از من دور است و به من صدمه اى وارد نمى كند بخاطر اینكه در دلم محبت على (ع) است .
پیغمبر اكرم (ص) فرمود: حبّ علىٌ ایمان و بعضه كفرٌ و نفاق ، محبت على (ع) ایمان و بغض و دشمنى با او كفر و نفاق است .
و نیز فرمود: لواجتمع الناس على حبه ما خلق اللّه النار اگر همه مردم محبت على (ع) را داشتند خداوند آتش جهنم را خلق نمى كرد.
هر كه اندر دل بدارد مهر پاك مرتضى (ع)
جاى او باشد بهشت جاودان روز جزا
كیمیائیست عجب مهر على (ع) نور خدا
مس ایجاد به گیتى شده ز این مهر طلا
آنكه رامهر على (ع) نیست بدل مؤ من نیست
چونكه ایمان خداوند بود مهر ولا
کرامات العلویه جلد اول
موضوعات مرتبط: عترتدر محضر امام علی
مناظره امام صادق با کسی که خدا را قبول نداشت
در سرزمین مصر، مردی به نام «عبدالملک» میزیست و به دلیل اینکه نام پسرش عبدالله بود، به او «ابو عبدالله» (پدر عبدالله) میگفتند. عبدالملک منکر خدا بود، و اعتقاد داشت جهان هستی خود به خود آفریده شده است.
او که شنیده بود که امام شیعیان، حضرت صادق که درود خدا بر او باد، در مدینه زندگی میکند، به مدینه سفر کرد تا درباره خداشناسی با امام مناظره کند. وقتی که به مدینه رسید و از امام سراغ گرفت، به او گفتند: «امام برای انجام مراسم حج به مکه رفته است». پس به مکه رفت و امام را در کنار کعبه مشغول طواف دید. وارد صفوف طواف کنندگان شد و از روی عناد به امام تنه زد.
امام با ملایمت پرسید: نامت چیست؟
او گفت: عبدالمَلِک (بنده سلطان)
امام پرسید: کُنیه تو چیست؟
عبدالملک گفت: ابوعبدالله (پدر بنده خدا)
امام گفت: این مَلِکی که تو بنده او هستی، چنانکه از نامت چنین فهمیده میشود، از حاکمان زمین است یا از حاکمان آسمان؟ وانگهی مطابق کنیه تو پسر تو بنده خداست. بگو بدانم او بنده خدای آسمان است، یا بنده خدای زمین؟
عبدالملک چیزی نگفت. امام به عبدالملک گفت، صبر کن تا طواف من تمام شود، بعد از طواف نزد من بیا تا با هم گفت و گو کنیم.
هنگامی که امام از طواف فارغ شد، او نزد امام آمد و در برابرش نشست، گروهی از شاگردان امام نیز حاضر بودند، آنگاه بین امام و او مناظره ای این چنین در گرفت:
امام: آیا قبول داری که این زمین زیر و رو و ظاهر و باطن دارد؟
منکر خدا: آری.
امام: آیا زیر زمین رفتهای؟
منکر خدا: نه.
امام: پس چه میدانی که در زیر زمین چه خبر است؟
منکر خدا: چیزی از زیر زمین نمیدانم، ولی گمان میکنم که در زیرزمین، چیزی وجود ندارد.
امام: گمان و شک، یکنوع درماندگی است، آنجا که نمیتوانی به چیزی یقین پیدا کنی. آیا به آسمان بالا رفتهای؟
منکر خدا: نه.
امام: آیا میدانی که در آسمان چه خبر است و چه چیزها وجود دارد؟
منکر خدا: نه.
امام: عجب! تو که نه به مشرق و نه به مغرب رفتهای، نه به داخل زمین فرو رفتهای و نه به آسمان بالا رفتهای، و نه بر صفحه آسمانها عبور کردهای تا بدانی در آنجا چیست، و با آن همه جهل و ناآگاهی، باز منکر هستی؟ آیا شخص عاقل به چیزی که ناآگاه است، آن را انکار میکند؟
منکر خدا: تا کنون هیچ کسی با من اینگونه سخن نگفته و مرا این چنین در تنگنای سخن قرار نداده است.
امام: بنابراین تو در این راستا، شک داری که شاید چیزهائی در بالای آسمان و درون زمین باشد یا نباشد؟
منکر خدا: آری شاید چنین باشد.
امام: کسی که آگاهی ندارد، بر کسی که آگاهی دارد، نمیتواند برهان و دلیل بیاورد. ای برادر مصری! از من بشنو و فراگیر، ما هرگز درباره وجود خدا شک نداریم، مگر تو خورشید و ماه و شب و روز را نمیبینی که در صفحه افق آشکار میشوند و به ناچار در مسیرتعیین شده خود گردش کرده و سپس باز میگردند و آنها در حرکت در مسیر خود مجبور هستند. اکنون از تو میپرسم: اگر خورشید و ماه، نیروی رفتن و اختیار دارند، پس چرا برمیگردند؟ و اگر مجبور به حرکت در مسیر خود نیستند، پس چرا شب، روز نمیشود و به عکس، روز شب نمیگردد؟
ای برادر مصری! به خدا سوگند، آنها در مسیر و حرکت خود مجبورند، و آن کسی که آنها را مجبور کرده، از آنها فرمانرواتر و استوارتر است.
منکر خدا: راست گفتی.
امام: ای برادر مصری! بگو بدانم، آنچه شما به آن معتقدید، و گمان میکنید روزگار گرداننده موجودات است، و مردم را میبرد، پس چرا روزگار آنها را بر نمیگرداند، و اگر بر میگرداند، چرا نمیبرد؟
ای برادر مصری! همه مجبور و ناگزیرند، چرا آسمان در بالا، و زمین در پائین قرار گرفته، چرا آسمان بر زمین نمیافتد، و چرا زمین از بالای طبقات خود فرو نمیآید، و به آسمان نمیچسبد، و موجودات روی آن به هم نمیچسبند؟
وقتی که گفتار و استدلالهای محکم امام به اینجا رسید، عبدالملک که در میان مناظره در نظر خود دچار شک و تردید شده بود به مرحله ایمان رسید و در حضور امام ایمان آورد و به یکتائی خدا گواهی داد و گفت: آن خدا است که پروردگار و حکم فرمای زمین و آسمانها است، و آنها را نگه داشته است.
عبدالملک تازه مسلمان به امام عرض کرد: مرا به عنوان شاگرد، بپذیر.
امام صادق که درود خدا بر او باد، به هشام بن حکم، شاگرد برجستهاش فرمود: عبدالملک را نزد خود ببر، و احکام اسلام را به او بیاموز.
هشام که آموزگار زبردستی برای مردم شام و مصر بود، عبدالملک را نزد خود طلبید و اصول عقائد و احکام اسلام را به او آموخت، تا اینکه او دارای عقیده ای پاک و استوار شد.
موضوعات مرتبط: عترت
رهنمودهای امام صادق(ع) در مورد جوانی
جوانی
امام صادق علیه السلام فرمودند:
به راستی که دوست داشتنی آفریدگان نزد خداوند جوان کم سال وخوش سیمایی است که جوانی و زیبایی اش را در راه فرمانبری از خداوند بزرگ قرار داده است آنکه خداوند بزرگ به وی نزد فرشتگان افتخار می کند و می فرماید: «این بنده ی حقیقی من است».
امام صادق علیه السلام فرمودند:
دوست نمی دارم جوانی از شما را ببینم جز آنکه کار روزانه اش یکی از دو کار باشد یا عالم و دانشمند و یا دانشجو، واگر چنین نکند زیاده روی کند واگر زیاده روی کرد ضایع شود واگر ضایع شد گناه کرده واگر گناه کرد ساکن دوزخ شود سوگند به آنکه محمد را به حق برانگیخته.
امام صادق علیه السلام فرمودند:
بهترین جوانان شما کسانی اند که خود را به بزرگسالان شبیه سازند و بدترین کهن سالان شما کسانی اند که خود را به جوانان شما شبیه سازند.
موضوعات مرتبط: احادیثعترت
مناظره پزشکی امام صادق با طبیب هندی(لطفا از دست ندهید)
مناظره پزشکی امام صادق با طبیب هندی(لطفا از دست ندهید)
روزى امام صادق عليه السلام به مجلس منصور دوانيقى وارد شد. طبيب هندى كنار خليفه نشسته بود.
او كتابهايى كه در موضوع «علم طب » نگاشته شده بود را براى خليفه مى خواند تا ضمن سرگرم ساختن او بر معلومات خليفه بيفزايد.
امام صادق عليه السلام در گوشه ى مجلس نشست. بارانى از هيبت و ابهت از چهره حضرت مى باريد.
مدتى گذشت.
هنگامى كه طبيب از خواندن كتابها فارغ شد، نگاه اش به امام صادق عليه السلام دوخته شد.
لحظاتى مشغول تماشاى سيماى حضرت شد. ابهت و صلابت امام تنش را لرزاند. نگاه اش را به سوى خليفه برگرداند و با اين سؤال سكوت را شكست:
- اين مرد كيست؟
- او عالم آل محمد(صلي الله عليه و آله) است.
- آيا ميل دارد از اندوخته هاى علمى من بهره مند گردد؟
- نگاه خليفه روى امام قرار گرفت. قبل از اين كه چيزى بگويد،امام لب به سخن گشود:
- نه!
- طبيب كه از پاسخ امام شگفتش زده بود، پرسيد:
- چرا؟
- چون بهتر از آنچه تو دارى، در اختيار دارم.
- چه چيز در اختيار دارى؟
- گرمى را با سردى معالجه مى كنم و سردى را با گرمى، رطوبت را با خشكى درمان مى كنم و خشكى را با رطوبت و آنچه را كه پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله) فرموده به كار مى بندم و نتيجه كار را به خداوند وامى گذارم.
سپس به سخن جدش رسول الله اشاره كرده، افزود: «معده خانه هر بيمارى و پرهيز، سر هر درمان است.»
طبيب هندى براى اين كه سخنان امام را سبك جلوه دهد، پرسيد:
- مگر طب غير از اين ها است كه گفتى؟!
- امام فرمود:
- گمان مى كنى من مثل تو اين ها را از كتابهاى طبى آموخته ام؟!
- حتما، غير از اين، راهى براى فراگيرى علم طب وجود ندارد.
- نه، به خدا سوگند، جز از خداوند، از ديگرى نياموخته ام. اكنون بگو كدام يك از من و تو در علم طب داناتريم؟
- كار من طبابت است و حتما در طب از شما عالم ترم.
- پس لطفا به سوالهايم پاسخ گوييد.
- بپرسيد.
- چرا سر آدمى يك پارچه نيست و از قطعات مختلف به وجود آمده است؟
- نمى دانم.
- چرا پيشانى مانند سر انسان از مو پوشيده نيست؟
- نمى دانم.
- چرا بر روى پيشانى خطوط مختلفى نقش بسته است؟
- نمى دانم.
- چرا ابروها در بالاى ديدگان انسان قرار گرفته است؟
- نمى دانم.
- چرا چشمهاى انسان به شكل لوزى ساخته شده است؟
- نمى دانم.
- چرا بينى ميان دو چشم قرار گرفته است؟
- نمى دانم.
- چرا سوراخهاى بينى در زير آن خلق شده است؟
- نمى دانم.
- چرا لب فوقانى و سبيل در قسمت بالاى دهان آفريده شده است؟
- نمى دانم.
- چرا دندانهاى جلو، تيز و دندانهاى آسياب، پهن و دندانهاى انياب (نيش)، دراز آفريده شده است؟
- نمى دانم.
- چرا كف دست و پا، مو ندارد؟
- نمى دانم.
- چرا مرد ريش دارد ولى زن فاقد ريش است؟
- نمى دانم.
- چرا ناخن و موهاى سر انسان روح ندارند؟
- نمى دانم.
- چرا قلب، صنوبرى شكل آفريده شده است؟
- نمى دانم.
- چرا ريه در دو قسمت آفريده شده و در جاى خود متحرك است؟
- نمى دانم.
- چرا كليه ها مانند لوبيا خلق شده اند؟
- نمى دانم.
- چرا كاسه زانوها رو به جلو قرار دارد؟
- نمى دانم.
-چرا ميان كف پا، گود است و با زمين تماس ندارد؟
- نمى دانم.
- اى طبيب هندى! ولى من به فضل خداوند، به حكمت و پاسخ اين سوالها آگاه ام.
طبيب كه چاره اى جز تسليم شدن نداشت، گفت:
- پاسخها را بگوييد تا بهره مند گردم.
آن گاه امام به ترتيب به يكايك سوالهاى مطرح شده، چنين پاسخ گفتند:
- به اين جهت سر از قطعات مختلف تشكيل شده و شكافهايى برايش قرار داده شده است تا صداع (سردرد) آن را نيازارد.
- خداوند مو را بالاى سر رويانده تا به وسيله آن روغن لازم به مغز برسد و بخار مغز از طريق موها خارج شود.
همين طور، پوششى براى سرما و گرما باشد. ولى در پيشانى مو نيافريده تا چشم ها مزاحمى نداشته باشند و بتوانند به راحتى نور بگيرند.
- ابروها را بالاى چشم قرار داد تا به اندازه كافى به چشم ها نور برسد و نيز از رسيدن نور زياد جلوگيرى كند. چون زيادى نور، چشم را آزار داده و زمينه معيوب شدن آن را فراهم مى سازد.
- چشم ها به شكل لوزى آفريده شده تا داروهايى كه با سرمه استعمال مى شود، به آسانى وارد چشم شده، چرك و مرض به آسانى از آن به وسيله اشك خارج شود.
- به اين جهت بينى را ميان دو چشم قرار داده است كه بينى نور را به دو قسمت مساوى تقسيم مى كند تا نور به طور اعتدال به چشم ها برسد.
- سوراخهاى بينى را در پايين آن آفريده تا چرك هاى انباشته شده در مغز از اين سوراخها بيرون شده و بوهاى معطر كه به وسيله هوا متصاعد مى گردد، از آن، بالا رود.
- لب و سبيل را به اين جهت روى دهان قرار داده است تا از ورود كثافات دماغ به داخل دهان جلوگيرى كند. و نيز مانع آلوده شدن خوراكى ها گردد.
- دندانهاى جلو را تيزتر آفريده تا غذا را قطعه قطعه سازند.
- دندانهاى آسياب را پهن خلق كرده تا غذا به وسيله آنها كوبيده و نرم گردند. دندانهاى انياب را درازتر آفريده تا ميان دندانهاى آسياب و دندانهاى پيشين، چون ستونى استوار باشند.
- كف دست و پاها مو ندارند تا بتوانيم اشياء را به وسيله آنها لمس نموده، از قوه لامسه به اندازه كافى استفاده نماييم.
- براى مرد ريش قرار داده تا به پوشاندن صورت محتاج نباشد و نيز از زن بازشناخته گردد.
- به مو و ناخن هاى تن انسان روح نداده تا چيدن و بريدن آنها دردآور و ناراحت كننده نباشد.
- قلب، صنوبرى شكل آفريده شده است تا هنگام آويختگى، نوك باريكش وارد ريه شده و از نسيم آن خنك گردد و نيز مغز سر از حرارت آن آسيب نبيند.
- ريه را در دو قسمت آفريده تا قلب ميان فشارهاى آن دو (هنگام باز و بسته شدن) داخل شده و هوا بگيرد.
- كليه ها مانند لوبيا ساخته شده اند، براى اين كه «منى » از كليه ها قطره قطره به سمت مثانه مى چكد. اگر كليه ها كروى و يا به شكل چهارگوش بودند، قطرات منى كه همواره در حال انبساط و انقباضند، به يكديگر برخورد كرده و در نتيجه هنگام خروج، موجب التذاذ نمى شدند.
- اين كه كاسه زانوها به سمت جلو قرار گرفته، به اين جهت است كه انسان رو به جلو حركت مى كند. سنگينى بدن انسان رو به جلو است. وقتى زانوها به عقب خم شوند، تعادل انسان حفظ شده، راه رفتن و حركات انسان ناموزون و لرزان نمى شود.
- اين كه كف پاها را گود و قوسى مانند، خلق كرده به اين جهت است كه تمام كف پاها با زمين تماس پيدا نكند. زيرا اگر تمام كف پاها به زمين تماس پيدا كند، پا، چشم و اعصاب صدمه مى بينند.
طبيب كه تاكنون سكوت كرده و به سخنان امام گوش مى داد، با تعجب پرسيد:
- اين ها را از كجا مى دانى؟!
- از پدرانم فراگرفته ام؛ پدرانم از رسول خدا(صلي الله عليه و آله) آموخته اند؛ رسول خدا از جبرئيل و جبرئيل از خداوند متعال فرا گرفته است.
طبيب هندى كه چنين شخصيت علمى را در عمرش نديده بود، به فكر فرو رفت. آنگاه در حالى كه محو تماشاى سيماى امام بود، چنين لب به سخن گشود:
- تصديق مى كنم و شهادت مى دهم كه جز خداى يگانه، خدايى نيست و محمد(ص) فرستاده اوست. به خدا سوگند، تاكنون كسى را در طب، عالم تر از تو نديده ام.(1)
پى نوشت:
1- طب الصادق، تحقيق علامه عسكرى، ص 21، به نقل از بحارالانوار، ج 14، ص 478/ مناظرات علمى بين شيعه و سنى، ص 98، به نقل از طب الصادق، محمدعلى خليلى، ص 64.
منبع
ماهنامه كوثر، ش 40
ميثم سنگچاركى
موضوعات مرتبط: مناسبت هاعترت
ای فرزند آدم ...( بسیار بسیار زیبا، حتما بخوانید)
ای فرزند آدم ...
در شگفتم چگونه تو با مردم انس می گیری و به دیگران دل می بندی
در حالی که می دانی تنها خواهی مُرد
و می دانی تنها در قبر خواهی خفت
و تنها در پیشگاه من خواهی ایستاد
و تنها حساب پس خواهی داد؟
آیا اندیشیده ای چقدر تنها خواهی بود؟
ساعتی؟
روزی؟
ماهی؟
سالی؟
چند هزار سال؟
چند میلیون سال؟
با خودت فکر کن و بیاندیش،.
هر قدر که قرار است پس از مرگ با من تنها باشی در دنیا با من انس بگیر،
اگر لحظه ای ، لحظه ای و اگر همیشه ، همیشه.
ای فرزند آدم...
در خلوت خود به اندیشه بنشین
و در تنهایی خود سخنان مرا بشنو،
نعمتهای مرا بشمار
و خطاهای خودت را به یاد آر،
مرا دوست داشته باش
و محبتم را در دل دیگران نیز بیانداز،
مهربانی های مرا برایشان بازگو کن
و سایه سار لطف مرا برفراز وجودشان نشان ده.
..
ای فرزند آدم...
دل به دنیا مبند و با دنیا انس مگیر.
دنیا بسیار کوچکتر از آن است که
پاداش و مزد حتی لحظه ای از خاطر تو باشد
و بهای حتی پاره ای از دل تو شمرده شود.
جان آسمانی تو جز من قیمتی ندارد
و جز بهشت من هیچ چیز نمی تواند
هزینه وجود تو را جبران کند.
اگر چشم تو می دید آنچه را که برای اولیای خود آماده کرده ام
قلب تو آب می شد و جان تو به شوق از قالب تن به در می رفت،
اینها پاداش دلی است که تنها به من گره خورده و فقط مرا در خود جای داده،
به دل خود نگاه کن ،
هر قدر دلت به دنیا بسته باشد همان قدر محبت و مهر مرا از دلت بیرون کرده ای
چرا که هیچگاه من محبت خود و محبت دنیا را در یک دل جمع نمی کنم.
ای فرزند آدم...
من سخنانت را می شنوم
وقتی که با من حرف میزنی و درد دل باز می گویی.
تو نیز سخنان مرا در کتاب من بخوان
که فرشتگانم بر تو فرود آورده اند
و من بدان وسیله با تو سخن می گویم،
اگر با من انس بگیری
تو را از همگان بی نیاز می کنم
و اگر با غیر من مانوس شوی
در هر کاری محتاج و گرفتار خواهی ماند.
از کسی جز من بیم نداشته باش و مهراس،
به یادآور که هیچ قدرتی یارای مقابله با اراده من را ندارد.
از یاد مبر که هیچ اتقاقی در عالم جز به خواست من نمی افتد.
من همنشین کسی هستم که به یاد من باشد ،
من از رگ گردن به تو نزدیکترم
و تو را ز خودت بهتر می شناسم،
در هیچ حالی فراموشم مکن و باد مرا از خود دور مساز.
ای فرزند آدم ...
من تو را آفریده ام و از حال درون تو با خبرم،
اسرار تو را می دانم و بر ملا نمی کنم.
تنها کسی هستم
که مطمئنی به تو خیانت نمی ورزم.
از تو کوچکتر نیستم
و
هیچگاه پایان نمی پذیرم.
سرچشمه و منبع همه عشق ها و محبت ها منم.
تو را برای خودم درست کردم و پرداخته ام.
به من روی آور و با من انس بگیر.
از دیگران بگریز و در من بیاویز،
تو مال منی، نه از آن دیگران،
اگر یک قدم بسوی من بیایی
ده قدم بسوی تو خواهم برداشت.
موضوعات مرتبط: در محضر بزرگانعترت
ماجرای عنایت ثامنالحجج(ع) به یک بیمار(حتما بخوانید)
آنچه که در ادامه میآید ماجرای عنایت ثامنالحجج(ع) به بیماری است که پزشکان از او قطع امید کرده و او را ترغیب به نوشتن وصیتنامه کرده بودند، اینک این کرامت عجیب از کتاب «کرامات امام رضا(ع)» به روایت آیتالله خزعلی نقل میشود:
*هنگامی که جراحان به لباسهای بیمار هم رحم نکردند
روز بیست و یکم ماه ذیالحجه بود. آن روز هم مثل همه روزهای جمعه دیگر، از قم به سوی شهرری به راه افتادم و در مجاورت حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) به قصد منبر و سخنرانی و ارشاد جوانان وارد منزل دوستم شدم، هنوز چایی اولم را تمام نکرده بودم که یکی از جوانها پیش آمد، دست داد و احوالپرسی کرد.
گفتم: شما که به این مجلس خیلی علاقهمند بودید، چطور شد که مدّتی خدمتتان نرسیدیم؟
جوان که لبخند پرمعنایی بر لب داشت، آهی کشید و گفت: خدمتتان رسیدم تا همین مطلب را عرض کنم، راستش الآن چند روز است که لحظه شماری میکنم که روز جمعه شود و شما را زیارت کنم و مطلب مهمی را به عرضتان برسانم، خیلی وقت است که من از ناراحتی قلبی رنج میبرم، اما تازگی حالم بدتر شده بود، به طوری که در بیمارستان قلب بستری شدم، چند روزی تحت مراقبتهای ویژه بودم.
گفتند: دهلیز قلب شما گشاد شده است. این خیلی خطرناک است.
امّا آن روز بدجوری دلم شکست. همان روزی که چند دکتر بر روی سرم جمع شدند و بعد از بحثهای مفصّل بر روی عکسها و نوارهای قلبی و چیزهای دیگری که در پروندهام بود، به من گفتند: متأسفانه از دست ما در ایران کاری برای شما ساخته نیست، قلب شما هم با وضعی که دارد، چند روزی بیشتر نمیتواند کار کند، اگر ظرف همین سه - چهار روز، خودتان را به لندن نرسانید، قلبتان از کار خواهد افتاد.
با شنیدن این خبر ناگوار و صریح، درد شدیدی در قلبم احساس کردم و عرق سردی پیشانیام را پوشاند، رنگم پرید و من و من کنان گفتم : آ ...آخر ... آخر چه جوری من خودم را به لندن برسانم، آن هم با این سرعت! چه جوری ویزا بگیرم، بلیط هواپیما را چکار کنم، هیچ پروازی جای خالی ندارد ... از همه مهمتر اینکه پول این سفر و مخارج درمان را از کجا فراهم کنم...؟
یکی از دکترها حرف مرا قطع کرد که: این چیزها به ما مربوط نیست، شما دو راه بیشتر ندارید، یا خودتان را خیلی زود به لندن میرسانید و یا وصیتنامهتان را مینویسید.
با شنیدم این مطالب، اشک چشمانم را در آغوش کشید و سرم سنگین شد، نفهمیدم دکترها کی رفتند. شام که برایم آوردند نتوانستم بچشم. بعد از شام، چندین پرستار دورم را گرفتند و هر کسی چیزی میگفت: شما نباید از جایتان تکان بخورید، نمازتان را هم باید همین طور خوابیده بخوانید، برای وضو هم حرکت نکنید، ما را خبر کنید تا کمکتان کنیم تا خوابیده تیمم کنید، دواها و قرصهایتان را هم فراموش...
من که دیگر حوصلهای نداشتم، حرفهایشان را قطع کردم که: لطفاً مرا تنها بگذارید، میخواهم امشب تنها باشم و استراحت کنم، درب اتاق که بسته شد، صورتم را به سوی قبله برگرداندم و در حالی که زار، زار گریه میکردم، عرض کردم: - امام زمان! دستم به دامنت، به دادم برس، من کسی را ندارم و کاری هم از دستم ساخته نیست، راستش، درست است که کسی خبر مرگ خودش را بشنود خیلی سخت است، ولی من خیلی برای خودم ناراحت نیستم، بیشتر ناراحتی من برای خانواده و پدرم است، خیلیها در سن جوانی مردهاند و یا میمیرند، حالا من هم یکی از آنها! امّا اگر من بمیرم، با این وضع مالی بدی که دارم برای زن و بچّهام خیلی بد میشود، هر روزی که من کار کنم زن و بچّهام نان دارند و روزی که بیکار باشم آنها هم بینان خواهند بود، پدرم هم بعد از یک عمر زندگی با عزت، مجبور میشود دستش را به طرف دیگران دراز کند. اینها از مرگ برای من سختتر است، خواهش میکنم یک عنایتی به من بفرمایید...
همین طور درد دل می کردم و اشک میریختم، آخرین بار که چشمم به عقربههای ساعت داخل اتاق افتاد تا یازده چیزی نمانده بود، بس که گریه و زاری کرده بودم خسته شدم و پلکهایم سنگینی کرد، نفهمیدم کی خوابم برد، دیدم اتاقم پر از نور است و آقای ماه رخسار و آسمانی با عطرهایی بهشتی و سرمست کننده در کنار تختم بر روی یک صندلی نشسته است تا نگاهش کردم با لحنی سرشار از محبت فرمود: پاشو! بلند شو!
- چی؟ بلند شوم؟! الآن مدتها است که از جایم تکان نخوردهام، حتی نمازهایم را خوابیده میخوانم، حرکت برای من خیلی خطرناک است، دکترها مرا از کوچکترین حرکت منع کردهاند!
- مگر فراموش کردی که همین چند دقیقه پیش به چه کسی متوسّل شده بودی؟ با شنیدن این کلمات تکانی خودم و با خوشحالی پرسیدم: - شما ... شما آقا ولیعصر(عج) هستید؟!
- خیر! من رضا هستم.
و ناگهان از شدت شادی از خواب پریدم، از آن آقا و صندلیاش خبری نبود امّا صدای زیبایش هنوز هم شنیده میشد:
- بلند شو راه برو. تو خوب شدهای!
با احتیاط بلند شده و بر روی همان تختم نشستم، احساس هیچگونه ناراحتی نکردم، از تختم پایین پریدم و به سمت در دویدم، در را با شدت باز کردم و خارج شدم و با شدت هم بر هم زدم: تَرَق!!!
چندین پرستار همزمان به سوی من دویدند، عصبانیت و دستپاچگی از سر و رویشان میبارید:
- چرا از جایت حرکت کردی؟
- ممکن است که همین الآن قلبت از کار بیفتد، آن وقت چه کسی مسؤولیت مرگ تو را بر عهده میگیرد؟
- حالا از جایت بلند شدهای، دیگر چرا میدَوی...؟!
و من که از خوشحالی در پوست خود نمیگنجیدم، هر لحظه به یکی از آنها رو کرده و میگفتم: من خوب شدهام! خوب خوب! حال من از حال شما هم بهتر است، من میخواهم مرخص شوم، لطفاً مرا مرخص کنید، همین الآن. همین الآن... پرستارها نگاهی به یکدیگر انداخته، شانههایشان را بالا کشیدند و با حرکات سر و صورت به یکدیگر فهماندند که یارو خل شده و از وقتی که فهمیده است که به زودی خواهد مرد، عقلش را از دست داده است.
آن گاه دو نفر از آنها زیر بغلهای مرا گرفتند و خیلی آرام مرا به سوی تختم راهنمایی کردند، من هم در همان حال گفتم: من خل نشدهام! به خدا راست میگویم. امام رضا(ع) مرا شفا داده است. او همین الآن اینجا بود، توی بیمارستان، در کنارِ من...!
اما آنها به حرفهای من توجه نکرده و مرا به آهستگی بر روی تختم خوابانیدند، ولی وقتی که با اصرار من مواجه شدند برای دلخوشیام یک گوشی بر روی قلبم گذاشتند، اولین پرستار، همین که گوشی بر روی قلبم گذاشت، به سرعت گوشی را از سینهام دور کرد و در حالی که رنگش پریده بود به بقیه پرستاران نگاهی انداخته و بلافاصله برای بار دوم گوشی را بر قلبم گذاشت و این بار مدت بیشتری به صدای قلبم گوش کرد. وقتی گوشی را از گوش خود در آورد فریاد زد: ضربان قلبش کاملاً نرمال است...!
هنوز حرفش به آخر نرسیده بود که پرستار دوم گوشی را از او چنگ زده و بر قلبم گذاشت، وقتی او هم همان حرف را تکرار کرد، نفر سوم و چهارم هم امتحان کردند. کم کم اتاقم پر شده بود از پرستار و بیمار، همه با هم حرف میزدند و هرکسی چیزی میگفت:
- او راست میگوید.
- او خوب شده است.
- امام رضا(ع) او را شفا داده است.
- این یک معجزه مسلّم است.
وقتی که من این حرفها را شنیدم و بوی خوش شادی و رضایت را در فضای بیمارستان استشمام کردم، از فرصت استفاده کردم و گفتم: پس مرا مرخص کنید تا بروم.
اما پرستاران گفتند: ما که نمیتوانیم شما را مرخص کنیم، باید تا ساعت هشت صبح صبر کنید تا دکترها بیایند و شما را معاینه کنند، چنانچه آنها هم تشخیص دادند که خوب شدهاید، مرخصتان خواهند کرد.
از ساعت هفت صبح، پرستارها جلوی درب بخش انتظار ورود پزشکان ایستاده بودند تا هر چه زودتر خبر شفای مرا به آنها بدهند، اما چند نفر از آنها که تحصیلکرده خارج بودند، شروع کردند به خندیدن و مسخره کردن:
-خب! پس معلوم شد که یکی از راههای درمان بیماریهای قلبی، خواب دیدن است!!!
اما پرستارها اصرار کردند که: خب! بیایید و خودتان معاینه کنید، ناگهان چندین پزشک دور من ریختند و شروع کردند به معاینه کردن، هر کس معاینه میکرد حالت چهرهاش عوض میشد، چند دقیقه نگذشته بود که همان پزشکان با قیچی افتادند به جان من و شروع کردند به تکه تکه کردن لباسهای من برای تبرک و تمین!
موضوعات مرتبط: داستانهای عبرت آموزعترت
قضاوت های شگفت انگیز امام علی(ع)
دو مادر و يك فرزند!
در زمان خلافت عمر دو زن بر سر كودكى نزاع مى كردند و هر كدام او را فرزند خود مى خواند، نزاع به نزد عمر بردند، عمر نتوانست مشكلشان را حل كند از اين رو دست به دامان اميرالمومنين عليه السلام گرديد.
اميرالمومنين عليه السلام ابتداء آن دو زن را فراخوانده آنان را موعظه و نصيحت فرمود وليكن سودى نبخشيد و ايشان همچنان به مشاجره خود ادامه مى دادند.
اميرالمومنين عليه السلام چون اين دستور داد اره اى بياورند، در اين موقع آن دو زن گفتند: يا اميرالمومنين ! مى خواهى با اين اره چكار كنى ؟
امام عليه السلام فرمود: مى خواهم فرزند را دو نصف كنم براى هر كدامتان يك نصف ! از شنيدن اين سخن يكى از آن دو ساكت ماند، ولى ديگر فرياد برآورد: خدا را خدا را! يا اباالحسن ! اگر حكم كودك اين است كه بايد دو نيم شود من از حق خودم صرفنظر كردم و راضى نمى شوم عزيزم كشته شود.
آنگاه اميرالمومنين عليه السلام فرمود: الله اكبر! اين كودك پسر توست و اگر پسر آن ديگرى مى بود او نيز به حالش رحم مى كرد و بدين عمل راضى نمى شد، در اين موقع آن زن هم اقرار به حق نموده به كذب خود اعتراف كرد، و به واسطه قضاوت آن حضرت عليه السلام حزن و اندوه از عمر برطرف گرديده براى آن حضرت دعاى خير نمود
در اذكياء ابن جوزى آمده : مردى كنيزى خريدارى نموده ، پس از انجام معامله ، مدعى كودنى او گرديده خواست معامله را بهم زند، فروشنده انكار مى كرد، نزاع به نزد اياس بردند، اياس كنيزك را آزمايش نموده به وى گفت : كداميك از دو پايت درازترست ؟ گفت : اين يكى ، اياس پرسيد آيا شبى را كه از مادر متولد شدى به خاطر دارى ؟ گفت : آرى ، در اين موقع اياس به خريدار رو كرده ، گفت : او را برگردان ! او را برگردان !
و نيز آورده : مردى مالى را به نزد شخصى به وديعت نهاد. و پس از چندى مال خود را از طرف مطالبه نمود، طرف انكار نموده منكر وديعه گرديد، نزاع به نزد اياس بردند. مدعى به اياس گفت : من مالى را نزد اين شخص به امانت گذاشته ام ، اياس پرسيد؛ در آن موقع چه كسى حاضر بود؟ گفت در فلان محل مال را به او تحويل دادم و كسى حاضر نبود، اياس پرسيد چه چيز آنجا بود گفت : درختى ، اياس به او گفت : حال به نزد درخت برو و قدرى به آن بنگر، شايد واقع قضيه معلوم گردد، شايد مالت را در زير آن درخت خاك كرده و فراموش نموده اى و با ديدن درخت يادت بيايد، مرد رفت ، اياس به منكر گفت : بنشين تا طرف تو برگردد. اياس به كار قضاوت خود مشغول شده پس از زمانى به آن مرد رو كرده ، گفت : به نظر تو آن مرد به درخت رسيده ؟ گفت : نه ، در اين موقع اياس گفت : اى دشمن خدا! تو خيانتكارى ، و مرد اعتراف نموده گفت : مرا ببخش ! خدا تو را ببخشد، اياس دستور داد او را بازداشت كنند تا اين كه آن شخص برگشت ، اياس به او گفت : خصم تو اعتراف نمود مالت را از او بگير...
منبع:قضاوتهاى اميرالمومنين على عليه السلام
مولف : آيه الله علامه حاج شيخ محمد تقى شوشترى
موضوعات مرتبط: عترت
فضائل امام علی از دیدگاه اهل سنت(1)
رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم میفرمایند :
علی خیر البشر فمن ابی فقد کفر کنزالاعمال 11-625
علی بهترین انسان است پس هرکه این را نپذیرد کافر باشد
رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم میفرمایند :
علی خیر البریه شواهد التنزیل 2- 471 و مناقب الخوارزمی -62
علی بهترین آفریدگان است
رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم میفرمایند :
علی منی و انا منه تذکرة الخواص – 42 و مناقب ابن المغازلی – 222 و 233 و خصائص نسائی – 78-82
علی از من است و من از علی
رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم میفرمایند :
علی منی کراسی من بدنی مناقب ابن المغازلی – 92 و 93 ذخائر العقبی – 63
علی نسبت به من همچون سر من نسبت به بدنم باشد
رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم میفرمایند :
اگر جنگلها قلم و دریاها مرکب و جنیان شمارشگر و انسانها کاتب شوند ، فضیلتهای علی بن ابیطالب را نتوانند به آمار آورند مناقب الخوارزمی 2 - 235
ادامه دارد
موضوعات مرتبط: عترترمضان
پاسخ حاج اسماعیل دولابی به یک پرسش درباره غیبت امام زمان (عج)
عارف مرحوم حاج محمد اسماعیل دولابی در بیانی، معنای غیبت حضرت ولی عصر(عج) را اینگونه تشریح میکنند:
سوال شد امام زمان (عج) غایب است یعنی چه؟ گفتم غایب؟ کدام غایب؟ بچه دستش را از دست پدر رها کرده و گم شده می گوید: پدرم گم شده است. ما مثل بچهای هستیم که پدرش دست او را گرفته است تا به جایی ببرد و در طول مسیر از بازاری عبور میکنند.
بچه جلب ویترین مغازهها میشود و دست پدر را رها میکند و در بازار گم میشود و وقتی متوجه میشود که دیگر پدر را نمیبیند، گمان میکند پدرش گم شده است. در حالی که در واقع خودش گم شده است. انبیاء و اولیاء پدران خلق اند و دست خلائق را میگیرند تا آنها را به سلامت از بازار دنیا عبور دهند. غالب خلائق جلب متاعهای دنیا شدهاند و دست پدر را رها کرده و در بازار دنیا گم شدهاند. امام زمان (عج) گم و غایب نشده است ما گم شدیم و محجوب گشتهایم. امام غایب نیست، تو نمی بینی آقا را. او حاضر است. چشمت رو که اسیر دنیا شده اگر از دنیا دست بردارد، آقا را می بیند. خلاصه نگو آقا غایب است. تو نمی بینی.
برگرفته از کتاب « امام زمان (عج) در کلام اولیای ربانی/مهدی لک علی آبادی/
موضوعات مرتبط: عترت
توصیههای جالب امام رضا(ع)درمورد عطرزدن
امام رضا(ع) استفاده از عطر را باعث انبساط روحی دانسته می فرمایند: «چهار چیز است که دل را باز میکند و غم را از بین می برد: عطر زدن، عسل خوردن، سوارى کردن و به سبزه نظر کردن!»
امام رضا (ع) استفاده از عطر را باعث انبساط روحی دانسته می فرماید: «چهار چیز است که دل را باز می کند و غم را از بین می برد: عطر زدن، عسل خوردن، سوارى کردن و به سبزه نظر کردن!» و نیز در توصیه ای دیگر به مردم می فرمایند: « برای مرد سزاوار نیست که استفادی هر روزه از بوی خوش را ترک کند پس اگر نتوانست، یک روز در میان و باز اگر نتوانست، در هر جمعه خود را خوشبو سازد و هیچ گاه این عمل را رها نکند».(۱)
امام رضا (علیه السلام) در روایتی دیگر عطر زدن را از اخلاق انبیا دانسته می فرماید: «الطَیبُ من أخلاق الأنبیاء ؛ خوشبو کردن، از اخلاق پیامبران است».(۲)
و در روایات دیگر نقل شده که بوی خوش همواره از محل زندگی امام رضا (ع) پراکنده بود . در همین زمینه از یکی از کنیزان امام رضا (علیه السلام) نقل شده که آن حضرت به عود هندى بخور مىکرد و بعد از آن گلاب و مشک به کار مىبرد.(۳) و حسن بن جهم می گوید: حضرت رضا (علیه السّلام) از منزل خارج شد، بوى خوش بخور از آن جناب ساطع بود.(۴)
در مورد آداب استفاده از بوی خوش هم معمر بن خلاد نقل می کند: حضرت رضا (علیه السّلام) به من دستور داد برایش روغنى تهیه کنم که در آن مشک و عنبر باشد و به من فرمود که آیة الکرسى و سوره ام الکتاب و معوذتین (دو قل اعوذ) و آیاتى که براى حفظ از شیطان خوب است، در کاغذى بنویسم و آن را بین شیشه و جعبه آن قرار دهم. این کار را کردم بعد که خدمتش رسیدم، محاسن خود را عطرآگین کرد و من تماشا می کردم.(۵)
و در روایتی دیگر حسن بن جهم میگوید: خدمت امام رضا علیه السلام رسیدم، ظرفی نزد من آورد که در آن مشک بود. خطاب به من فرمود: از این مشک بردار و بر خود بمال. مقداری برداشتم و بر خود مالیدم. فرمود: مقداری دیگر بردار و بر گودی پایین گردن بمال. (۶)
امام رضا علیه السلام در توصیه ای پزشکی خطاب به علی بن یقطین که به امام رضا علیه السلام نوشته بود در سرم سردی سخت حس میکنم به طوری اگر بادی بوزد کم میماند غش کنم. در پاسخ نوشتند: پس از غذا عنبر و زنبق را به بینی بکش انشاء الله نجات پیدا میکنی. (۷) .
همچنین امام رضا(ع) ضمن توصیه به استفاده پیوسته از بوی خوش و فرستادن صلوات به هنگام عطر زدن فرمود: (کانَ یَعرِفُ مَوضِعَ سُجُودِ اَبِیعَبدِالله به طیبِ رِیحَه) جایگاه سجده امام صادق علیه السلام از بوی عطر آنجا شناخته میشد. (۸)
موضوعات مرتبط: عترت
رفع استرس در نگاه امام رضا(ع)
امام رضا (ع) میفرمایند: بوی خوش، عسل،
سوارکاری و نگاه به مناظر سرسبز و خرم،
باعث نشاط و شادی میشود.
قرآن کریم و پس از آن اهل بیت (علیهم السلام) دستورالعملهای مادی و معنوی زیادی برای جلوگیری از بروز مشکلات روانی در فرد ارائه کردهاند. در آموزههای قرآنی و تعالیم سازنده اهل بیت علیهم السلام روشهای متعددی برای برون رفت از افسردگی و کاهش استرسهای روزمره که دامنگیر انسان میشود پیشنهاد شده است.
در این آموزههای نورانی از ایمان، یاد خدا، توکل، تقوی و پرهیزگاری، توبه، انس با قرآن، امید به رحمت الهی، صبر و دعا، عبادت و عفت و پاکدامنی به عنوان راههای کاهش استرس و رسیدن به آرامش یاد شده است.
در همین زمینه امام رضا علیه السلام هم برای رسیدن به نشاط و آرامش معنوی میفرماید: لیس شیء من الاعمال عندالله عزوجل بعد الفرائض افضل من ادخال السرور علی المومن؛ بعد از انجام واجبات، کاری بهتر از ایجاد خوشحالی برای مومن، نزد خداوند بزرگ نیست. (۱).
و یا در جایی دیگر میفرماید: من فرج عن مومن فرج الله عن قلبه یوم القیمه؛ هر کس اندوه و مشکلی را از مومنی برطرف نماید خداوند در روز قیامت اندوه را از قلبش برطرف سازد. (۲)
اما جدای از توصیههای معنوی امام رضا (ع) برای کاهش و دوری از ناملایمات و کسب آرامش و رضایت الهی، آنحضرت توصیههایی عملی برپایه اصول بهداشتی و تغذیهای برای حفظ شادابی و نشاط و مقابله با فشارهای ناشی از زندگی روزمره ارایه کردهاند که جالب توجه است.
در روایتی از امام رضا (ع) نقل شده که فرمود: «الطیب نشره و العسل نشره، و الرکوب نشره و النظر الی الخضره نشره. یعنی: بوی خوش، عسل، سوارکاری و نگاه به مناظر سرسبز و خرم، باعث نشاط و شادی میشود.» (۳)
بر طبق این نقل، نگاه به مناظر جذاب و سرسبز گیاهان برخی از بیماریها را روحی و روانی را از بین میبرد و افسردگیها و غمها را میزداید به گونهای کهگاه شگفتی و حیرت انسان را برمی انگیزد و با دیگر لذتها و خوشیها رقابتی پیروزمندانه میکند. چنان که تشریح منعای واژه «نشره» مؤید آن است: «نشره چیزی است که موجب آرامش وراحتی اعصاب میشود، پس از آنکه دچار بیماری و افسردگی شده است.»
امام رضا علیه السلام در حدیث دیگر توصیه جالب برای آرامش روح و روان دارد. ایشان میفرمایند: «عَلَیکُمْ بِالزَّیتِ فَإِنَّهُ یکْشِفُ الْمِرَّةَ وَ یذْهِبُ الْبَلْغَمَ وَ یشُدُّ الْعَصَبَ وَ یذْهَبُ بِالضَّنَی وَ یحَسِّنُ الْخُلُق و یطیب النفس و یذهب بالغم». بر شما لازم است که از زیت (روغن زیتون یا هر گونه روغن مایع) استفاده کنید؛ زیرا صفرا را آشکار و بلغم را از بین میبرد و عصب را تقویت، بیماری را نابود و اخلاق انسان را نیکو میکند، روح را آرامش میدهد و غم را از بین میبرد. «. (۴)
شبیه این مضمون امام رضا (ع) در جایی دیگر فرمود: «نِعْمَ الطَّعَامُ الزَّیتُ یطَیبُ النَّکْهَةَ وَ یذْهَبُ بِالْبَلْغَمِ وَ یصَفِّی اللَّوْنَ وَ یشُدُّ الْعَصَبَ وَ یذْهَبُ بِالْوَصَبِ وَ یطْفِئُ الْغَضَب؛» روغن زیتون، خوب طعامی است که دهان را خوشبو میکند، بلغم را میبرد، رنگ پوست را درخشنده مینماید، عصب را نیرومند و بیماری را نابود میکند و خشم را فرو مینشاند». (۵)
امام رضا (ع) در سخنانی دیگر توصیه میکنند که از زیاده روی در خوردن پیاز خودداری کنید زیرا پیاز زیاد رنگ نشاط و شادی را از چهره میبرد و سایهای غم انگیز به سیما فرو میاندازد اما خوردن کدو را باعث شادی و رفع حزن و اندوه بر میشمرد.
عن صحیفه الرضا (ع) عن آبائه (ع) قال قال رسول الله صلی الله علیه وآله اذا طبختم فاکثروا القرع فانه یسر القلب الحزین.
ازصحیفه امام رضاعلیه السلام از پدرانش (ع) روایت شده است که رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمودند: هرگاه غذا میپزید کدو (حلوائی) بسیار بپزید، زیرا کدو قلب محزون را شاد میکند. (۶)
آنحضرت همچنین در مورد تحرک و آثار ورزش در ایجاد نشاط معتقدند که جنبش بیش از اندازه و خسته ساختن اعضای بدن باعث فرسودگی جسم و جان خواهد شدو موجب حزن و درد را فراهم میسازد. اما اگر تقلا و جنبش به حد اعتدال باشد باعث نشاط و شادمانی انسان میگردد و او از این فعالیت لذت خواهد برد.
همچنین امام رضا (ع) در یک توصیه تغذیهای دیگر برای ایجاد آرامش به نقل از حضرت علی (ع) میفرماید: طلحه بن عبیدالله بر رسولخدا (ص) وارد شد و در دست رسولخدا (ص) بک «به» بود و آنرا به طلحه داد و فرمود:ای ابو محمد اینرا بگیر که قلب را راحت و تقویت میکند. (۷)
پانوشتها:
۱. بحارالانوار، ج۷۸، ص۳۴۷
۲. اصول کافی، ج۳، ص۲۶۸
۳. عیون اخبار الرضا باب ۳۱/ حدیث ۱۲۶
۴. عیون اخبار الرضا، باب ۳۱/ حدیث ۸۱
۵. مکارم الاخلاق، ص۱۹۰
۶. مستدرک وسائل الشیعه ج۱۷ص ۵۶باب ۹ح ۲۰۴۳۰
۷. عیون اخبار الرضا باب ۳۱/ حدیث
موضوعات مرتبط: عترت
به یاد بزرک بانوی اسلام فاطمه،فاطمه است
با دکتر علی علی شریعتی همراه می شوم تا یادی ازحضرت فاطمه (س)کرده باشم.درکتاب مفاخر ایران زمین از دکتر شریعتی آمده است:
خواستم از«بوسوئه»تقلید کنم،خطیب نامور فرانسه که روزی در مجلسی با حضور لویی،از« مریم:سخن می گفت:
گفت:هزارو هفثصد سال است که همه ی سخنوران عالم در باره مریم داد سخن داده اند.هزار و هفتصد سال است که همه ی فیلسوفان و متفکران ملت ها در شرق و غرب، ارزش های مریم را بیان کرده اند.
هزار و هفتصد سال است که شاعران جهان، در ستایش مریم همه ی ذوق و قدرت خلاقه شان را به کار گرفته اند...اما مجموعه گفته ها، اندیشه ها و کوشش ها و هنر مندی های همه در طول این قرن های بسیار،به اندازه یک کلمه نتوانستندعظمت های مریم را را باز گویند که:«مریم، مادر عیسی است».
و من خواستم با چنین شیوه ای از فاطمه بگویم، در ماندم:
خواستم بگویم، فاطمه دختر خدیجهٔ بزرگ است،
دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم، که فاطمه دختر محمد(ص) است.
دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم، که فاطمه همسر علی(ع) است.
دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم، که فاطمه مادر حسین(ع) است.
دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم، که فاطمه مادر زینب(س) است.
باز دیدم که فاطمه نیست.
نه، اینها همه هست و این همه فاطمه نیست.
فاطمه، فاطمه است.
موضوعات مرتبط: عترتبا دکتر شریعتی
حکمت های سجده در نماز چیست؟
از امیرالمؤمنین على(ع) درباره حکمت هاى سجده پرسیدند، حضرت فرمود: سجده اوّل، یعنى آنکه در ابتدا خاک بودم و چون سر از سجده برمى دارى یعنى از خاک به دنیا آمدم. سجده دوم یعنى دوباره به خاک بازمىگردم و سر برداشتن از آن، یعنى در قیامت از قبر برمىخیزم و محشور مىشوم.
امام صادق(ع) مىفرمایند: چون سجده براى خداست پس نباید بر خوردنى ها و پوشیدنى ها که مورد توجه اهل دنیاست، سجده کرد. سجده باید انسان را متوجه خدا سازد نه شکم و لباس و مادّیات.
در حدیث مىخوانیم: دلیل سجده سهو براى هر کم و زیادى سهو و یا کلام و قیام و قعود نابجا، آن است که ابلیس تو را گرفتار حواسپرتى کرد و در نماز تو خللى ایجاد نمود، پس تو بعد از نماز دو سجده بجاى آور تا بینى او به خاک مالیده شود و بداند هر لغزشى ایجاد کند تو دوباره در برابر خداوند به سجده مىافتى.
حضرت على(ع) فرمودند: ظاهر سجده، صورتگذاردن بر خاک از روى اخلاص وخشوع است، اما باطن آن دل کندن از همه امور فانى و دل بستن به سراى باقى ورهایى از تکبر، تعصّب و تمام وابستگىهاى دنیوى است.
موضوعات مرتبط: احادیثعترت
فواید صله رحم
توجه به صله رحم از جمله دستورات دینی است که پیشوایان دینی ما نسبت به آن توجه بسیاری داشتهاند و شاید بتوان گفت در جامعه امروز ما به دنبال بهانههای مختلف میگردیم تا از انجام آن سرباز بزنیم و در این میان رفتارهایی چون چشم و همچشمی، رعایت نکردن حال یکدیگر، سنتهای غلطی مانند اسراف و ... و نیز تعارفهای افراطی و تفریطی مزید بر علت هستند.
خدای سبحان میفرماید:
"و یاد کن هنگامی را که از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم که جز خدا را نپرستید و به پدر و مادر و خویشاوندان و ... نیکی کنید(سوره بقره آیه 83)."
پیامبر اکرم(ص) فرمود: آیا شما را به برترین انسانهای دنیا و آخرت از نظر اخلاق راهنمایی نکنم؟
گفتند: آری.
فرمود: کسی است که با قطعکننده پیوند با وی، بپیوندد.
صله رحم نزد خدای سبحان چنان مهم است که آن را از جهت پاداش، سریعترین عبادت قرار داده و افزون بر پاداش اخروی، پاداش دنیوی و زودهنگام برای آن مقرر داشته است؛ به گونهای که خاندان گناهکار هم با رعایت صله رحم میان خود، داراییشان فزونی مییابد و با نیکی به یکدیگر بر عمرشان افزوده میشود.
در روایتی دیگر درباره اهمیت آن از امام رضا(ع) نقل شده که خدا سه چیز را قرین سه چیز ساخت: به نماز و زکات فرمان داد، پس هرکس زکات نپردازد نمازش پذیرفته نیست و به شکر خدا و والدین امر کرد، پس هرکس شکر والدین را به جا نیاورد شکر خدا نکرده است و به تقوای الهی و صله رحم فرمان داد، پس هر کس صله رحم نکند تقوای الهی را رعایت نکرده است.
رسول خدا(ص) فرمود:
"همه امتم را از حاضر و غایب و به آنان که تا روز قیامت در صلب مردان و رحم زنان هستند سفارش میکنم به صله رحم، اگرچه یک سال راه (میان آنان فاصله) باشد و این از دین اسلام است."
آثار صله رحم
پیامبر اکرم (ص) فرمود:
"هر کس برای من یک عمل را ضمانت کند من برایش چهار چیز را ضمانت میکنم: هر کس صله رحم کند خدا او را دوست بدارد و روزی وی را گسترش دهد و عمرش را فزونی بخشد و او را به بهشتی درآورد که وعده داده است."
مصادیق و شیوههای صله رحم
صله رحم تنها به رفتن به خانه بستگان نیست، بلکه مصادیق فراوانی دارد و مصداق کاملش این است که پیش از دیگران نیاز آنان را برطرف و آنان را خوشحال سازد، پس صله رحم و پیوند با هر خویشاوندی متناسب با شان اوست، چنانکه گاه تنها به سلام کردن به او یا پاسخ نیکو دادن به سلام اوست، زیرا وی به کمک مالی نیازی ندارد.
برخی شیوهها و مصادیق صله رحم عبارتاند از ترک آزار خویشاوندان، سلام و تکریم، اطعام گرچه به جرعه آبی باشد، عیادت از بیمار، شرکت در مراسم عزا، زیارت و دیدار، هدیه دادن و تامین نیازهای آنان پیش از دیگران.
منبع:مفاتیحالحیات، مولف: آیتالله جوادی آملی، ناشر: مرکز نشر اسراء، چاپ بیست و چهارم.
موضوعات مرتبط: دانستنی هااحادیثعترت
نوشتاری از حضرت آیت الله جوادی آملی؛ چه کسانی زنده اما مردهاند؟!
متن نوشتار این مرجع تقلید به شرح ذیل است.
*آداب تلاوت قرآن
تلاوت و قرائت كتاب خدا احكام و آدابي دارد، از جمله اينكه انسان چگونه اين حروف را از مخارج ادا كند؛ در چه صورت وقف و كجا وصل كند؛ اينها احكام و آداب تلاوت است. امّا حكمت تلاوت قرآن اين است كه انسان، قرآن را به گونهاي تلاوت كند كه معبود را مشاهده نمايد. مرحلهٴ نازلهٴ مشاهدهٴ معبود آن است كه در صفحه ضمير و قلب عابد، چيزي جز علاقه به معبود نباشد. و انسان ميتواند به خوبي تشخيص دهد كه آيا در قلبش چيزي جز خدا هست يا نه؟
امام سجاد (سلاماللهعليه) فرمود: «لو مات من بين المشرق و المغرب لما استوحشت بعد أن يكون القرآن معى» اگر همهٴ مردمي كه بين مشرق و مغرب عالم وجود دارند از بين بروند و كسي روي زمين نباشد و من تنها باشم، چنانچه قرآن با من باشد هرگز احساس وحشت نميكنم.
*زندههایی که مردهاند
يعني اگر همه عالم كافر شوند و قرآن با من باشد، هرگز احساس ترس نميكنم. مرگ در حقيقت همان مرگ روح است و انسان كافر حقيقتاً مرده است. از نظر قرآن كساني زندهاند كه دين خدا را قبول كنند: حضرت ميفرمايد: اگر همه كافر شوند، براي ما تفاوتي ندارد، ما از هيچ كس هراس نداريم چون انسان در نبرد با كافر، چيزي را از دست نميدهد كه جبرانپذير نباشد، تنها از عالم محدودي به جهان ابد پر ميكشد و اين جاي نگراني ندارد؛ كسي كه براي انتقال از عالم طبيعت به ماوراي آن هراسي ندارد، از كفر جهاني هم واهمهاي به خود راه نميدهد.
*حکمت قرائت قرآن
حكمت عبادت آن است كه عابد معبود را در ضمير خود مشاهده كند، طي اين راه نيز محال نيست بلكه شرايط،آداب و احكامي دارد، تلاوت قرآن نيز عبادت است. براي اين كه به مرحلهٴ مشاهدهٴ معبود راه يابيم بايد تا ميتوانيم بر چشم و گوش خود كنترل داشته باشيم، هر كس بايد مواظب باشد كه جز وظيفه شرعي چيزي انجام ندهد، محيط كار و محيط منزل را با غفلت از خدا آلوده نسازد. وقتي انسان قرآن تلاوت ميكند، آنگاه كه صاحب كلمات آن را با چشم دل مشاهده كرد، به حكمت تلاوت قرآن رسيده است.
موضوعات مرتبط: عترت
داستانها و حکایتهایی از امام حسن( ع )
لباس زیبا برای نماز
گویند هنگامی كه امام حسن مجتبی علیه السّلام برای نماز آماده می شد، بهترین لباسهای خود را می پوشید.
چرا بهترین لباسهای خود را می پوشید؟
امام علیه السّلام در پاسخ فرمود: انّ اللّه جمیل و یحب الجمال ، فاتحمل لربّی و هو یقول : خذو زینتكم عند كل مسجد.
همانا خداوند زیباست و زیبایی را دوست می دارد، پس من نیز لباس زیبا برای راز و نیاز با پروردگارم می پوشم و هم او فرمود: به هنگام رفتن در مسجد خود را به زینت دربرگیرید.
بر همین اصل ، طبق روایات مستحب است كه انسان ، برای نماز نیكوترین جامه خود را بپوشد، خود رامعطّر كند و با رعایت نظافت و در كمال طهارت به نماز و راز و نیاز با خدای بزرگ بپردازد.
داستان درباره نماز و نمازگزاران / يدالله بهتاش
موضوعات مرتبط: عترت
چرا وقتی لقب قائم(ع) را میشنویم باید بایستیم؟(حتما بخوانید)
وجود دو روایت دلالت بر آن دارد که وقتی نام و لقب امامزمان(عج) را میشنویم باید بلند شده و به احترام ایشان سرپا بایستیم، یکی قول امام، و دیگری فعل امام.
امام صادق(ع) فرموده است: فَلْیقُمْ و لْیطْلُب من الله تعجیلَ فَرَجَه، یعنی: پس بایستد و از خدا تعجیل فرج را طلب کند.
همچنین از امام رضا(ع) نقل شده است: وضع الرضا(ع) یده علی رأسه و تواضع قائماً و دعا له بالفرج؛ یعنی: امام رضا(ع) دستش را بر روی سرش قرار داد و متواضعانه ایستاد و برای فرج او دعا کرد.
از این دو روایت، معلوم میشود هنگام برده شدن نام مبارک امام زمان(ع) مطلوب است که برخاسته و برای فرج آن حضرت دعا کنیم. البته در روایت اول برخاستن را ویژه زمانی میداند که لقب قائم ذکر شود، و فقط بلند شدن و دعا کردن را میرساند. اما روایت دوم، لقب خاص را نمیرساند، بلکه هرگاه یادی از امام شود، برخاسته و دعا میکنیم و نیز علاوه بر این در روایت دوم، دست روی سر نهادن نیز بیان شده است.
امام صادق(ع) سبب این عمل را چنین فرموده است: زیرا غیبت ایشان طولانی است و چون رأفت امام به کسانیکه دوستش دارند، زیاد است، هرکس او را به این لقب (که اشاره به دولت ایشان دارد) یاد کند، امام به او نظر میکند، و از جمله چیزهایی که نشانه تعظیم است، برخاستن بنده هنگام نگاه کردن مولایش به او است.
از این روایت معلوم میشود، برخاستن، نشانه تعظیم و احترام و بزرگ شمردن امام است، و در مورد روایت دوم نیز هر چند کلام امام نیست، اما برداشت راوی (به عنوان کسی که حاضر در مجلس است) همین تواضع است. راوی میگوید: و تواضع قائماً، یعنی از باب تواضع، امام(ع) بهپا خاستند. پس برای بزرگ شمردن امام، و کوچک انگاشتن خود، چنین عملی انجام میشود.
موضوعات مرتبط: عترت
حدیث برگزیده
ذکری که 99 درد را شفا میدهد
به گزارش ایسنا، پیامبر خدا(ص) فرمودند: "جمله «لا حول و لا قوة الا باللّه» ۹۹ درد را شفا میدهد که سادهترین آنها اندوه است۱".
از مولای متقیان امام علی(ع) نقل شده که فرمودند: "بیمار شدم و پیامبر خدا به عیادتم آمد و فرمود: «بگو: خداوندا! از تو میخواهم عافیتی را که میدهی، پیش اندازی، بر امتحان خویش، بردباریام بخشی، و مرا به سوی رحمت خویش ببری». من، این دعا را خواندم و پس از آن دعا، از بستر بیماری برخاستم، گویا که از بندی رَسته باشم۲".
همچنین امام علی(ع) فرمودند: "پیامبر خدا، بر مردی از انصار که بیمار شده بود، وارد شد تا او را عیادت کند. او گفت: ای پیامبر خدا! برای من به درگاه خداوند، دعا کن.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «بگو: "از خداوند بزرگ، پروردگار عرش بزرگ، مسئلت میکنم و از خداوند بزرگ سلامتی میخواهم» مرد، این دعا را سه بار خواند و در پیِ آن، از بستر بیماری برخاست، چنان که از بند، رَسته باشد۳".
امام صادق علیهالسلام به هنگام بیماری این دعا را میخواندند: "خداوندا! تو خود، کسانی را سرزنش کردی و فرمودی: «بگو کسانی را که به جای خداوند به خدایی میپنداشتهاید، فرا خوانید تا ببینید که نه نمیتوانند سختیای از شما بگشایند، و نه شما را به حالتی دیگر درآورند». پس ای آن که هیچ کس جز او نتواند سختیای از من بگشاید و مرا به حالتی دیگر ببرد! بر محمّد و خاندانش درود فرست، و سختی را از من بگشای و آن را به سوی کسانی ببر که در کنار تو - که خدایی جز تو نیست - خدایی دیگر را میخوانند۴".
موضوعات مرتبط: حدیث برگزیدهعترت
روایت تکاندهنده امام باقر(ع) درباره حوض کوثر
در کتاب «بشارة المصطفى» و «مجالس» شیخ مفید و «أمالى» شیخ طوسى روایت کردهاند از شیخ مفید، از ابن قولویه، از حسین بن محمد بن عامر، از مُعَلّى بن محمد، از محمد بن جمهور عَمِّى، از ابن محبوب، از أبو محمّد وابِشى، از أبو وَرْد که گفت: از حضرت امام محمّد باقر علیهالسلام شنیدم که مىگفت: چون روز قیامت بر پا شود، خداوند همه مردم را عریان و پابرهنه در زمین هموارى جمع میکند؛ و آنها را در راه محشر به قدرى متوقف میدارند که همگى عرق بسیارى مىکنند و نفَسهاى آنان به شدت میزند، و به قدرى که خداوند اراده کرده است درنگ مىکنند؛ و این است معناى گفتار خداوند تعالى: «فَلَا تَسْمَعُ إِلَّا هَمْسًا؛ و در آن وقت (اى پیامبر) نمىشنوى مگر صداى آرام و بدون صوت را.»
در این حال منادى از عرش ندا میکند: کجاست پیامبر امّى؟ خلایق میگویند: این صداى تو به همه رسید و همه شنیدند، آن پیامبر را با اسمش صدا کن!
منادى ندا میدهد: کجاست پیامبر رحمت: محمد بن عبدالله؟ رسولالله صلّى الله علیه و آله و سلّم بر پا مىایستد، و از همه مردم جلوتر مىآید تا اینکه مىرسد به حوضى که طول آن به قدر مسافت ما بین أیْلَة و صَنْعَاء است، و در کنار حوض مىایستد. و پس از آن صاحب شما را ندا مىکنند؛ او هم به جلو مىآید، و در برابر مردم با رسول الله وقوف مىکند.
سپس به مردم اجازه داده مىشود و آنان به حرکت در مىآیند. و در آن وقت، مردم به دو دسته تقسیم مىشوند: جماعتى در حوض وارد مىشوند، و جماعتى را از حوض دور مىکنند و چون رسولالله صلّى الله علیه و آله و سلّم ببیند که از محبان ما اهلبیت کسى را از حوض دور کنند گریه میکند و میگوید: اى پروردگار من! شیعه على! اى پروردگار من! شیعه على!
در این حال خداوند فرشتهاى را مىگمارد که از آن حضرت بپرسد: اى محمد! سبب گریه شما چیست؟! رسول الله میگوید: چگونه نگریم بر جماعتى که از شیعیان برادرم علىّ بن ابى طالب هستند، و من آنان را مىنگرم که از حوض دورشان کردهاند، و به جانب أصحاب دوزخ روان ساختهاند!؟
خداوند عز و جل میگوید: اى محمد! من از گناهان آنها گذشتم، و همه را به تو بخشیدم. و من آنان را به تو و به کسانى که از ذریه تو هستند، و آنان آن ذرّیه را دوست دارند و ولایت آنها را برعهده گرفتهاند، ملحق ساختم، و آنها را از زمره و جمعیت تو قرار دادم و در حوض تو وارد کردم و شفاعت تو را درباره آنان پذیرفتم و به همین دلیل تو را مکرم و گرامى داشتم.
و حضرت باقر علیهالسلام گفتند: در آن روز چه بسیار از مردان و زنان گریه کنندهاى که چون این جریان را ببینند، فریاد مىزنند: یامحمداه! و هیچ یک از موالیان ما و از محبان ما نمىماند مگر آنکه در حزب ما قرار مىگیرد و با ما وارد در حوض ما مىشود.
موضوعات مرتبط: حدیث برگزیدهعترت
گزیده ی سخنان گهربار حضرت رضا علیه السلام:
قال الرضا علیه السلام:
صدیق کل امرء عقله و عدوه جهله
دوست هر کس عقل اوست
و دشمن او جهل و نادانی اوست
قال الرضا علیه السلام:
من لم یشکر المنعم من المخلوقین لم یشکر الله عزوجل
هر کس که پاس نعمت خویش از مخلوق را ندارد، خداوند عزوجل را شکر نکرده است
موضوعات مرتبط: احادیثعترت
دعای همیشگی ما
در محضر امام عصر(عج)
در محضر امام صادق (ع)
نكوهش دنيا
امام صادق (ع) فرمود: دنيا چونان تنديسى (كالبدى ) است كه سرش كبر، چشمش حرص ، گوشش طمع ، زبانش ريا، دستش شهوت ، پايش خودپسندى ، قلبش غفلت ، رنگ وجلوه اش فنا و حاصلش نيستى است . پس كسى كه آن را دوست بدارد، متكبّر شود و كسى كه آن را نيك بداند، حرص و آز يابد و كسى كه در جست وجويش باشد، طمع ورزد و كسى كه آن را ستايش كند، لباس ريا پوشد، و كسى كه اراده اش كند، خودپسند شود، وكسى كه بدان تكيه كند، به غفلت افتد، و كسى كه شيفته متاع آن شود، به فتنه افتد و متاع از دستش برود، و كسى كه متاعش را گرد آورد و در آن بخل ورزد، او را به جايگاهش كه همان آتش است ، سوق دهد. |
موضوعات مرتبط: حدیث برگزیدهعترت
حکیمانههایی از نهجالبلاغه؛ سخن سنجیده از حمله مسلحانه کارگرتر است
آموزههایی چند از این کتاب بزرگ و حکت آمیز نهج البلاغه
اى مـردم، هـمـانـا سـوگـنـد بـه خـدا من شما را به عمل پسـندیده تشویق نمىکنم جز آنکه در عمل کردن به آن از شما پیشى مىگیرم و شما را از گناهى باز نمىدارم جز آنکه پیش از نهى کردن، خود آن را ترک کردهام خطبه 175 نهج البلاغه
با مردم به گونه ای رفتار کنید که اگر از دنیا رفتید بر شما گریه کنند و اگر زنده بودید با اشتیاق به سوی شما آیند.
نا توانترین مردم کسی است که نتواند برای خود دوستانی فراهم کند و ناتوان تر از او کسی است که دوستی را که بدست آورده از دست بدهد..
سخن در بند توست تا آن را نگفته باشی... و چون گفتی، تو در بند آنی؛ پس زبانت را نگه دار چنان که طلا و نقره ات را نگه میداری، زیرا چه بسا سخنی که نعمتی را طرد یا نقمتی را جذب میکند.
سختی های روزگار را تحمل کن و گرنه هرگز خشنود نخواهی شد
هر کس در مال خود دو شریک دارد یکی وارث و دیگری حوادث
هر کس حفظ آبرویش را خواهان است از جدال بپرهیزد.
احمق ترین خلق کسی است که خود را عاقلترین خلق بداند.
با نیکان بدی مکن، چه آنان را از نیکی باز می داری.
به هر چیز در دنیا بیشتر انس داری، زیادتر از آن بترس.
سه کار شرم برنمی دارد: خدمت به مهمان، برخاستن از جا در برابر معلم و گرفتن حق خود.
دین مرد خرد اوست، کسی که عقل ندارد، دین ندارد.
بخشندگی آدمی، او را محبوب مخالفانش میکند و بخلش او را نزد فرزندانش هم منفور می سازد.
آن چه را نمیدانی مگوی، بلکه همه ی آن چه را که می دانی نیز مگو.
خیری که در پی آن آتش باشد، خیر نخواهد بود و شری که در پی آن بهشت است شر نخواهد بود و هر نعمتی بی بهشت، ناچیز است و هر بلایی بی جهنم، عافیت
بسا سخن (سنجیده)که از حمله مسلحانه کارگرتر است
موضوعات مرتبط: عترت
خنده ی فرشته ها(حتما بخوانید)
- رسول خدا(ص) از حضرت جبرئیل(ع) سوال نمود که آیا فرشتگان خنده و گریه دارند؟ جبرئیل فرمود: بله. (یکی از آنجاهایی که فرشتگان میخندند) زمانی است که زن بیحجابی و بدحجابی میمیرد، و بستگان او را در قبر میگذارند و روی آن زن را با خشت و خاک میپوشانند تا بدنش دیده نشود. فرشتگان میخندند و میگویند: تا وقتی که جوان بود و با دیدنش هر کسی را تحریک میکرد و به گناه میانداخت(پدر و برادر و شوهرش و…از خود غیرت نشان ندادند) و او را نپوشاندند، ولی اکنون که مرده و همه از دیدنش نفرت دارند او را میپوشانند
موضوعات مرتبط: عترت
حدیث برگزیده
عفت و پاكدامنی
عَن أمِيرِالْمومِنينَ - عليه السلام - قال: مَالْمُجاهِدُ الشَّهِيدُ
عِنْدَ اللهِ بِأعْظَمَ أجْراً مِمَّنْ قَدَرَ فَعَفَّ لَكادَ الْعَفِيفُ أنْ
يَكُونَ مَلَكاً مِنَ الْمَلائِكَةِ.
«نهج البلاغه، حكمت 474»
امام علي - عليه السلام - فرمود: پاداش مجاهد شهيد
از انسان پاكدامني كه مي تواند گناه كند، ولي بر اثر
پاكدامني از آن پرهيز مي كند، بيشتر نيست و چه
بسا كه انسان پاكدامن و عفيف در شمار فرشتگان
الهي باشد.
موضوعات مرتبط: حدیث برگزیدهعترت
ارزش پدر و مادر
ارزش پدر و مادر آنقدر هست که نوع رفتار با آنها زندگي ما را تحت تاثير قرار دهد. شايد يادآوري اين تاثيرات يادآوري بخش کوچکي از ارزش و اعتبار پدر و مادر در زندگي ما باشد. همانهايي که خداوند بارها ما را به احسانشان دعوت کرده است. مواردي که اين جا آمده است تاثيرات رفتارهاي ما با پدر و مادرمان در دنيا و آخرت است. توجه به آنها آدم را از خواب غفلت بيدار ميکند.
1| به دور بودن از بخشش الهي؛ خداوند کسي را که مورد غضب پدر و مادرش باشد، هر چند هم طاعاتي انجام داده باشد، نميبخشد.
2| مورد نظر خدا قرار نميگيرد؛ در حديثي از پيامبر(ص) آمده است که خداوند در روز قيامت به 4 گروه نگاه نميکند که يکي از اينها، کساني هستند که مورد عاق والدين قرار گرفتهاند.
3| وارد نشدن به بهشت؛ امام صادق(ع) ميفرمايند: کسي که عاق والدينش شده باشد، وارد بهشت نميشود. «لا يدخل الجنه العاق لوالديه.»
4| قبول نشدن نماز؛ امام صادق (ع) نماز کساني را که به پدر و مادرشان نگاه ظالمانه بکنند، نزد خداوند قابل قبول نميداند.
1| کوتاهي عمر؛ در روايات اسلامي پيوند نزديکي ميان کوتاهي عمر و ترک صلهرحم و بهويژه آزار پدر و مادر آمده است.
2| محروميت از توفيق الهي؛ در حديثي از امامرضا(ع) آمده است که: «خداوند عقوق والدين را حرام کرده، زيرا عاق والدين باعث ميشود که توفيق اطاعت الهي از فرد عاق شده، سلب شود.»
3| تعجيل در مجازات؛ پيامبراکرم(ص) 3 دسته از گناهان را نام بردهاند که خداوند در عقوبت و مجازات آنها تعجيل ميکند و آنها را به آخرت وا نميگذارد که يکي از آنها عاق والدين است.
1| دوري از عصيانگري و بدبختي؛ از جمله آثاري که قرآن کريم به آن اشاره کرده، اين است که نيکي به والدين صفت «جبار» و «عصيانگري» را از انسان دور کرده و همچنين او را از دچار شدن به بدبختي در امان نگه ميدارد.
2| طول عمر؛ در اسلام، طول عمر به 2 عمل نسبت داده شده است: يکي به جا آوردن صلهرحم و ديگري نيکي به والدين.
3| فراواني روزي؛ پيامبر اسلام (ص) گفتهاند: يکي از پيامدهاي ارتباط صميمي با والدين، زياد شدن رزق و روزي است. همچنين در روايت ديگري، امام صادق(ع) ميفرمايد: «هر کس به والدين نيکي کند، هرگز در زندگي به فقر مبتلا نخواهد شد.»
4| اجابت دعاي والدين در حق فرزندان؛ در برخي روايات به اهميت دعاي والدين در حق فرزندان اشاره شده که اين دعاي خير، نتيجه توجه و نيکي به آنهاست. امام صادق(ع) هم فرمودهاند: «خداوند دعاي ۳ نفر را رد نخواهد کرد: دعاي پدر در حق فرزند هنگام نيکي به او، نفرين پدر و مادر هنگامي که مورد عاق او واقع شود و دعاي مظلوم بر ظالم.»
5| باعث نيکي فرزندان؛ از جمله تاثيرات دنيوي نيکي به پدر و مادر اين است که اگر کسي به پدر و مادرش احترام بگذارد، آن احترام را از جانب فرزندانش در آينده خواهد ديد؛ فلسفه اين اصل هم که روشن است زيرا پدر و مادر نزديکترين الگو و راهنماي فرزندان هستند. اگر آنها ببينند پدر و مادرشان رفتار خوبي با والدين خود دارند، او هم نسبت به آنان چنين عمل خواهد کرد.
1| آسان شدن مرگ؛ امامصادق(ع) فرمودهاند: نيکوکاري نسبت به خويشان و پدر و مادر از جمله عواملي است که خداوند به ازاي آنها، سختيهاي مرگ را آسان ميکند.
2| دريافت پاداش زياد؛ به عنوان نمونه در روايتي از رسول اکرم(ص) آمده: «هر فرزندي که از روي مهرباني به پدر و مادر نگاه کند در مقابل هر نگاه، ثواب يک حج کامل و مقبول به او داده ميشود.»
3| مغفرت حق؛ از نيکي به پدر و مادر، به عنوان يکي از عوامل پذيرش توبه و آمرزش فرد گناهکار در روايات ما نام برده شده است.
4| ورود به درجات بالاي بهشتي؛ امام باقر(ع) هم، 4 دسته از مومنان را صاحب بالاترين جايگاه بهشتي معرفي ميکند که يکي از اين گروه، مومناني هستند که همواره با پدر و مادر خود به نيکي رفتار و به آنها انفاق کردهاند.
5| همنشيني با نيکان؛ پيامبراکرم(ص) ميفرمايند:«کسي که براي پدر و مادرش حج انجام دهد يا بدهکاري آنها را بپردازد، خداوند او را در روز قيامت با نيکان برميانگيزد.»
موضوعات مرتبط: احادیثعترت
حدیث برگزیده روز
حضرت زهرا سلام الله علیها فرمودند:
خیارکم الینکم مناکبة و اکرمهم لنسائهم
بهترین شما کسی است که در برخورد با
مردم نرم تر و مهربان تر باشد و ارزشمندترین
مردم کسانی هستند که با همسرانشان
مهربان و بخشنده اند.
موضوعات مرتبط: حدیث برگزیدهاحادیثعترت
وداع با ماه رمضان
خداحافظ اي ماه غفران و رحمت
خداحافظ اي ماه عشق و عبادت
خداحافظ اي ماه نزديکي بر آرزوها
خداحافظ اي ماه مهماني حق تعالي
خداحافظ اي دوريت سخت و جانکاه
خداحافظ اي بهترين ماه الله
فرازی از دعای امام سجاد در وداع با ماه رمضان
موضوعات مرتبط: مناسبت هااحادیثعترت
حدیث برگزیده
امیر المؤمنین علی (ع):
برای دنیای خود آنگونه کار کن که گویا همیشه
زنده خواهی بود و برای آخرت خود آنچنان که گویی فردا خواهی مرد.
مستدرک الوسائل ج 25 ص 146
موضوعات مرتبط: حدیث برگزیدهاحادیثعترت
حدیث برگزیده
قال الامام علي - عليه السّلام - :
تَعَطَّروُا بالاستغفارِ، لا تَفضَحُكُم روائِح الذُّنوبِ.
«بحارالانوار، ج 6، ص 22»
امام علي - عليه السّلام - فرمود:
به وسيلة استغفار و توبه خويشتن را معطر و خوشبو سازيد،
تا بوهاي زننده و نامطبوع گناهان رسوايتان نسازد.
موضوعات مرتبط: حدیث برگزیدهاحادیثعترت
حدیث برگزیده
. قال الامام الباقر - عليه السّلام - :
انّ اللهَ اشدُّ فَرِحاً بِتَوبَةِ عبدِهِ مِن رجلٍ
اضلَّ راحلَتَهُ و زادَهُ في ليلَةٍ ظلماءَ فَوَجدهما.
«اصول كافي، ج4، ص 180»
امام باقر - عليه السّلام - فرمود:
همانا خداوند به بازگشت و توبة بندة خود، شادمان تر از شخصي است كه در شب تاريك مركب و زاد و توشة راه خود را گم كرده بود و سپس پيدا مي كند.
موضوعات مرتبط: حدیث برگزیدهاحادیثعترت
داستانک؛ چه شمشیر زیبایی...
جنگ سختی شروع شده بود.صدای به هم خوردن شمشیر ها برای لحظه ایی قطع نمی شد. حالا سرداران و سربازان در سپاه تن به تن می جنگیدند. یک سپاه حق بود و دیگری باطل.ابری از غبار روی بیابان مثل چادری بزرگ سایه افکنده بود.اسب ها شیهه می کشیدند و دنبال هم می دویدند.در آن میان امام علی(ع) با شجاعت شمشیر می زد و گاه دور خودش می چرخید و حریف می طلبید.ناگهان دشمنی فریاد زد : ای علی چه شمشیر زیبایی داری! کاش آن را به من می بخشیدی! و بلند خندید و سرش را به سویی دیگر چرخاند تا حریف پیدا کند که سایه ایی در پشت سرش دید.
مرد نزدیک بود از تعجب شاخ در بیاورد.رنگش پرید و عرق سردی بر پیشانی اش نشست. می دانست امام از روی دوستی شمشیرش را به سویش دراز کرده است. مرد عقب عقب رفت. امام هنوز لبخند می زد.مرد پرسید: از تو تعجب می کنم که می خواهی در چنین هنگامی شمشیرت را به من هدیه کنی!
علی (ع) گفت: مگر نه این است که تو دست خواهش به سوی من دراز کردی. از جوانمردی به دور دیدم که تو را محروم کنم!
مرد طاقت نیاورد و بی اختیار دوید و خودش را به پاهای علی انداخت.پاهایش را بوسید و با بغض گفت: من به دین شما ایمان اوردم. حتما دین شما است که خوبی را به شما یاد داده است. من بنده ی چنین دینی هستم. و مسلمان شد و سپس به سپاه امام علی پیوست.
منبع:
ارشاد القلوب دیلمى، ص 139.
موضوعات مرتبط: داستانکداستانهای عبرت آموزعترت