درحسرت تو خون شده چشم نگارها

 در حسرت تو خون شده چشم نگارها

ای انتظار آخر چشم انتظار ها

ای آشنا تر از همه، این دیده کور باد

نشناخته اگرچه تو را دیده بارها

خار طمع به چشم و به پا ریسمان ترس

افتاده ایم بی تو در این گیر و دارها

جز اشک ناشیانه و جز آه پشت آه

دیگر چه چشم داشتی از تازه کارها!؟

کار دل از ترحم دلدار هم گذشت

زنگار بسته آینه جای غبار ها

پاییزمان شدند و گلاویزمان شدند

سرمی رسند بی تو یکایک بهار ها

مشتی پیاده در دل این جاده مانده ایم

رحمی به ما نکرد کسی از سوار ها

دل کاش جز مسیر تو راهی بلد نبود

شد درد سر برای من این اختیار ها

تاری ز موی یار دل زار را بس است

این ما و این گلوی مهیای دارها

برگرد!  تا به دور تو گردم مرید وار

در دور نامرادی این روزگارها


برچسب‌ها: شعر امام زمان



موضوعات مرتبط: اشعار آیینی
[ دو شنبه 2 مرداد 1396 ] [ 6:55 قبل از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

شعر بی نقطه

محمود مسلم ملائک
امار مطاع در ممالک
 
هم سالک و هم سلوک و مسلوک
او مالک و ماسواه مملوک
 
هر حکم که داد هر دل آگاه
سر لوحه حکم اسم الله
 
اسمی که در او دوای هر درد
اسمی که روای مرئه و مرد
 
اسمی که مراد آدم آمد
اسمی که سرود عالم آمد
 
سوداگر اگر در او دل آسود
سودا همه سود دارد و سود
 
مر همدم کردگار عالم
کی هول و هراس دارد و همّ
 
دل در حرم مطهر او
گل گردد و هم معطّر او
 
هر دل که ولای وصل دارد 
همواره هوای وصل دارد
 
موسی که هوای طور دارد
کی دل سر وصل حور دارد
 
ای وای مر آدم هوس را
دل داده کام سگ مگس را
 
در وصل صمد رسد رصدگر 
در اسم احد رود سراسر
 
درگاه سحر مراد سالک
دادار دهد علی مسالک
 
لوح دل آملی اوّاه
دارد صور ملائک الله

 شاعر :آیت الله حسن زاده آملی



موضوعات مرتبط: مناجات ونیایششعراشعار آیینی
[ جمعه 22 فروردين 1393 ] [ 8:17 قبل از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

شعر مخمس از شیخ بهایی


تاکی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
خواهد به سر آید، شب هجران تو یانه؟
ای تیر غمت را دل عشاق نشانه

جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه

رفتم به در صومعهٔ عابد و زاهد
دیدم همه را پیش رخت راکع و ساجد
در میکده رهبانم و در صومعه عابد
گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد

یعنی که تو را می‌طلبم خانه به خانه

روزی که برفتند حریفان پی هر کار
زاهد سوی مسجد شد و من جانب خمار
من یار طلب کردم و او جلوه‌گه یار
حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار

او خانه همی جوید و من صاحب خانه

هر در که زنم صاحب آن خانه تویی تو
هر جا که روم پرتو کاشانه تویی تو
در میکده و دیر که جانانه تویی تو
 مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو

مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه

بلبل به چمن زان گل رخسار نشان دید
پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید
عارف صفت روی تو در پیر و جوان دید
یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید

دیوانه منم من که روم خانه به خانه

عاقل به قوانین خرد راه تو پوید
دیوانه برون از همه آیین تو جوید
تا غنچهٔ بشکفتهٔ این باغ که بوید
هر کس به زبانی صفت حمد تو گوید

بلبل به غزلخوانی و قمری به ترانه

بیچاره بهائی که دلش زار غم توست
هر چند که عاصی است ز خیل خدم توست
امید وی از عاطفت دم به دم توست
تقصیر خیالی به امید کرم توست

یعنی که گنه را به از این نیست بهانه



موضوعات مرتبط: اشعاراشعار آیینی
[ دو شنبه 18 آذر 1392 ] [ 1:43 قبل از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

رباعی های عاشورایی ، در گرامیداشت قیام حسینی و حماسه پر فروغ عاشورا :

1

چون خونِ خدا ، بیا مسلمان باشیم

یا حداقل ، شبیه سلمان باشیم

مولا ، سگ آستان نمی خواهد مَرد !

او کرده قیام ، تا که " انسان " باشیم

2

من خون خدا ، شکوه بسم اللهم

گوینده ی « لا اِلهَ اِلا اللهَم »

درسینه اگر محبت من داری

ارباب مخوان مرا ، که عبداللهم

3

گفتی به من ارباب ! خطا گفتی تو

شرمنده شدم ز دوست ، تا گفتی تو

من بنده ام و مقام من جز این نیست

شرک است به بنده ای « خدا » گفتی تو

4

غافل تو ز لا اله الا اللهی

هرگز به حریم « او » نداری راهی

در وادی شرک می روی ، گمراهی

در عشق ، اگر شدی حسین اللهی

5

وقتی که حسین را تو " سین " می خوانی !

در تعزیه ، روضه ی حزین می خوانی

یعنی که حماسه را غلط می فهمی

وقتی که ز کوه اینچنین می خوانی

6

ای مرثیه خوان ! گزافه گفتن کفرست

با لهجه ی دین ، خرافه گفتن کفرست

اسلام دو نور عترت و قرآن است

جز این ، سخنی اضافه گفتن کفرست

7

با کرب و بلا ، سراب می بافی تو

یک پرسش بی جواب می بافی تو

مفهوم حسین را نمی فهمی ، حیف

با خون حسین ، آب می بافی تو !

8

ای مرثیه خوان ! ز چشم و ابرو بگذر

از خال لب و کمند گیسو بگذر

این مرد بزک کرده ! ابوفاضل نیست

تکبیر بگو ! از این هیاهو بگذر

9

غافل ز کرامت مُحرّم هستیم

دلداده ی بزم سوگ و ماتم هستیم

با خنجر جهل ، سر بُریدیم از عشق

ما ابن زیاد و ابن مُلجم هستیم !

10

ای مرثیه خوان ! ز های و هو می گویی

از رأس بریده و گلو می گویی

از داغ اسارت و تنور و گودال

پس کی ز حسین ُسرخ رو می گویی ؟!

11

ای مرثیه خوان ! ز نور جانت خالی ست

از پرتو معرفت ، جهانت خالی ست

این روضه نمی دهد به ما حالی چون :

از عشق و حماسه ، داستانت خالی ست

12

در مرثیه ات ، حسین تنها « سین » ست !

در کرب و بلا ، شکسته ای غمگین ست

تو تاجر گریه ای و جای شک نیست

از تلخی سوگ ، کام تو شیرین ست !

13

این روضه وضو ندارد و زیبا نیست

دنیا زده است ، شیعه ی مولا نیست

این « سین » که تو خوانده ای ، به قرآن سوگند !

در سوره ی سرخ ظهر عاشورا نیست

14

ای مرثیه خوان ! نگاه تو زیبا نیست

چون روح تو ، از تبار عاشورا نیست

گفتی سبب قیام دریا ، آب است !

این روضه ، شناسنامه دریا نیست

15

ای مرثیه خوان ! روضه غفلت کافیست

با ذکر خرافه ، کسب شهرت کافیست

از خون خدا ، برادر من ! شرمی

با سکه ی کربلا ، تجارت کافیست

16

ای مرثیه خوان ! روح تو نورانی نیست

آیینه در این روضه که می خوانی نیست

بر روی حماسه می زنی سیلی تو

با دست خرافه ، این مسلمانی نیست !

17

ای مرثیه خوان !  کرب و بلا ماتم نیست

میراث حسین ، درد و داغ و غم نیست

جان مایه ی نهضت حسینی این ست :

" هر کس که به ظلم تن دهد ، آدم نیست "

18

ای مرثیه خوان ! زبان عاشورا باش

هم قبله ی کاروان عاشورا باش

با لهجه ی سرخ عشق ، همچون زینب

بر خیز و حماسه خوان عاشورا باش

 

سراینده:رضا اسماعیلی   



موضوعات مرتبط: اشعاراشعار آیینیپیرامون امام حسین
[ چهار شنبه 29 آبان 1392 ] [ 4:59 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

عشق بازی کار هر شیاد نیست

 عشق بازی کار هرشیاد نیست              این شکار دام هر صیاد نیستت

عاشقی را قابلیت لازم است               طالب حق را حقیقت لازم است

عشق از معشوق اول سر زند              تا به عاشق جلوه دیگر زند

 تا به حدی که برد هستی از او          سر زند صد شورش و مستی از او

شاهد این مدعی خواهی اگر              بر حسین و حالت او کن نظر

روز عاشورا در آن میدان عشق            کرد رو را جانب سلطان عشق

بارالها این سرم این پیکرم                   این علمدار رشید این اکبرم

 این سکینه، این رقیه، این رباب           این عروس دست و پا خون در خضاب

این من و این ساربان، این شهردون        این تن عریان میان خاک و خون

این من و این ذکر یارب یاربم                   این من و این ناله های زینبم

پس خطاب آمد ز حق: کِی شاه عشق         ای حسین، ای یکه تاز راه عشق

  گر تو بر من عاشقی ای محترم              پرده برکش من به تو عاشق ترم

غم مخور چون من خریدار  توام             مشتری بر جنس بازار توام

هرچه بودت داده ای در راه ما               مرحبا صد مرحبا خود هم بیا

خود بیا که می کشم من ناز تو            عرش و فرشم جمله پا انداز تو

 لیک خود تنها نیا در بزم یار                   خود بیا و اصغرت را هم بیار

 خوش بُوَد در بزم یاران بلبلی               خاصه در منقار او برگ گلی

خود تو بلبل، گل علی اصغرت               زودتر بشتاب سوی داورت

**********

 



موضوعات مرتبط: اشعار آیینیپیرامون امام حسین
[ سه شنبه 30 آبان 1391 ] [ 11:27 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]
صفحه قبل 1 صفحه بعد